سلام عاطفه جون. حق با تو است. ولي من همين طوري باهاش صميمي نشدم. همين طوري باهاش اعتماد نکردم. من وقتي بهش اعتماد کردم که در موردش تحقيق کردم. پدرش را ديدم. مادرش را ديدم. ميرفتم محل کارش و از دور مي ديدمش. خيلي قبل از اينکه خودش بفهمه من محل کارش را ميدونم ،من از محل کارش باخبر بودم. عاطفه جون من اگه بازيچش نبودم ،اون هم تلاشي واسه شناخت من مي کرد.
من خيلي روز ها از روي عمد بهش ميگفتم محل دقيق کارم کجاست . يا امروز فلان ساعت کجام. ولي اون حتي يک بار هم تلاش نکرد واسه اينکه بفهمه من چه جوريم.حرف هاي من درسته يا غلط. آدم حق نداره ،هر کاري خواست انجام بده خوب با احساس يک دختر بازي کنه بعد هم بگه من نمي تونم اعتماد کنم. اون اگه واقعا قصدش دوستي بود از اول ميگفت. يک کلام.
من نمي دونم چرا به حسام به عنوان اولين نفر اعتماد کردم . شايدخواست خدا بود. ولي همين قدر ميدونم که حسام با من بد کرد. اگر قصدش دوستي بود بايد از اول ميگفت . و اگر ازدواج بود ،امتحانم ميکرد. تحقيق ميکرد. دنبالم ميکرد. تلاشي واسه شناختم ميکرد.
من اشتباه کردم ولي پشيمون نيستم. چون تجربه بزرگي بدست آوردم. من اهل دوست پسر نيستم. و تاحالا با پسر ها غير از يک ارتباط رسمي و کاري ارتباطي نداشتم. حسام واسه من اولين نفر بود. من هنوزم دوسش دارم. ولي ازش ناراحتم. چون يکسال از زندگي من نابود شد. من بخشيدمش . هميشه واسه خوشبختيش دعا ميکنم.
ولي .....